رآلیسم  مانند ایده‌آلیسم یکی از قدیمی ترین فلسفه‌ها در فرهنگ غرب است که تاریخ آن دست کم به یونان باستان باز می گردد. به دلیل همین گذشت طولانی زمان است که رآلیسم سخنگویان و تفسیرهای گوناگونی داشته و در نتیجه، از رالیسم کلاسیک و مذهبی گرفته تا رآلیسم علمی، طبیعی و عقلانی را شامل می شود. نیز به دلیل همین تفاوتهای گیج کننده است که منطقی می نماید این فلسفه را با توجه به تارهای مشترکی که در خلال تاریخ  طولانی آن بافته شده، بررسی کنیم.
 
شاید اصلی ترین تار رآلیسم، همان باشد که به اصل یا نظر استقلال مشهور است. صاحبان این نظر در اصل چنین اعتقاد دارند که واقعیت، معرفت و ارزش، مستقل از ذهن انسان وجود دارد. به تعبیر دیگر، رآلیسم عقیده ایده‌آلیست‌ها را که تنها اندیشه‌ها واقعی هستند مردود می داند. در واقع، رآلیست اصرار می کند که چوب، سنگ و درختان واقعی در جهان وجود دارند، اعم از آن که ذهن انسانی باشد که آنها را درک کند یا نباشد. به یک معنا می توان گفت که به نظر رآلیست، فقط ماده واقعی است؛ این سخن بدان معنا نیست که همه واقع گرایان، ماده گرایان افراطی باشند. آنچه اهمیت دارد، این است که ماده نمونه روشنی از واقعیت مستقل است.
 
افلاطون معتقد بود که ماده واقعیت پایدار ندارد و باید به مثل توجه کرد. با این حال، ارسطو شاگرد افلاطون، این تفکر را مطرح کرد که هر چند ممکن است مثل به خودی خود مهم باشد، اما تحقیق مناسب در مورد ماده می تواند ما را به مثل بهتر و متمایزتر برساند. ارسطو حدود بیست سال در آکادمی افلاطون تحصیل و تدریس کرد و سرانجام مدرسه خود به نام لیسه؟ را گشود. اختلاف آرای او با افلاطون به تدریج رو به افزایش گذاشت، اما در بسیاری زمینه‌ها زیر نفوذ افلاطون قرار داشت.
 
به گفته ارسطو مثل (یا صور) مانند اندیشه خدا یا اندیشه یک درخت می تواند بدون ماده وجود داشته باشد، اما هیچ ماده ای بدون صورت نیست. هر جزئی از ماده دو خاصیت کلی و جزئی دارد. برای مثال، صفات جزئی یک دانه بلوط همانهایی است که مخصوص آن است و آن را از سایر دانه های بلوط متمایز می کند. این صفات اندازه، شکل، وزن و رنگ را شامل می شود. هیچ دو دانه بلوطی دقیقا شبیه نیستند. بنابراین، می توان در مورد برخی صفات جزئی هر یک از دانه های بلوط که حتما از سایر دانه‌های بلوط متفاوت است سخن گفت. در عین حال، هر دانه بلوط در ویژگیهای کلی با سایر دانه های بلوط شریک است. این ویژگی کلی را می توان «دانه بلوط بودن» نامید و این همان ویژگی کلی همه دانه های بلوط است. احتمالا اگر این مثال در مورد انسانها زده شود، بهتر فهمیده خواهد شد. مردم در صفات جزئی با یکدیگر متفاوتند.
 
 آنها شکل و اندازه های متفاوت دارند و هیچ دو انسانی دقیقا مشابه نیستند. اما بی تردید همه مردم در برخی صفات کلی با یکدیگر سهیمند و این صفات را می توان «انسان بودن» نامید. انسان بودن و دانه بلوط بودن هر دو واقعیت دارند و این دو به صورت مستقل و صرف نظر از یکایک انسانهای خاص یا دانه های بلوط وجود دارند. بنابراین، می توان گفت که شور (کلیات، مثل یا جواهر) ابعاد غیر مادی هر موضوع مادی خاص است که با اشیای خاص همان طبقه مرتبط است، هر چند غیر مادی است، اما با بررسی اشیای مادی که فی ذاته موجود و از ما مستقل است، به آن می رسیم. ارسطو معتقد بود که باید دل مشغول مطالعه و ادراک واقعیت همه اشیا باشیم. در واقع، او در این جهت با افلاطون موافق بود. اما تفاوت آنها این بود که ارسطو فکر می کرد که آدمی از طریق مطالعه اشیای مادی می تواند صورت را دریابد و افلاطون معتقد بود که تنها از طریق برخی انواع استدلال از قبیل جدل می توان به صورت دست یافت.
 
ارسطو دلیل می آورد که صور اشیا، یعنی ویژگی‌های کلی آن، ثابت باقی مانده هرگز تغییر نمی کند، در حالی که عناصر ویژه تشکیل دهنده آن حتما تغییر می کند. پوسته یک دانه بلوط ممکن است بشکند و دانه نابود شود، اما صورت تمام دانه های بلوط یا بلوط بودن، باقی می ماند. مثال دیگر: علی رغم این که افراد انسانی می میرند، اما انسان بودن باقی می ماند. حتی اگر همه انسان‌ها بمیرند، انسان بودن باقی خواهد ماند همان گونه که مفهوم گرد بودن باقی می ماند حتی اگر تمام اجسام گرد نابود شود. اگر این موضوع را بر حسب رشد آدمیان بنگریم، می توان دید که افراد در کودکی صفات ویژه کودکان را دارند.

اما به موازات رشد، جسم آنها متحول می شود و به بخشی از رشد وارد می شوند که به آن جوانی گفته می شود؛ آنها در نهایت به بزرگسال تبدیل می شوند، اما انسان بودن باقی است هر چند فرایند رشد افراد بارها دگرگون می شود. پس صورت ثابت است در حالی که ماده ویژه تغییر می کند. ارسطو و افلاطون در این نکته که صورت ثابت و ماده پیوسته متغیر است توافق داشتند، اما ارسطو معتقد بود که صورت همراه ماده خاص و حتی نیروی محرکه آن است. به همین ترتیب، فیلسوف جدید هنری برگشن از اصل حیاتی که هر شیئی دارد و آن را به سوی تحقق هدف سوق می دهد، سخن میگوید. در فرایند رشد واقعی یک دانه بلوط که به درخت بلوط تبدیل می شود، را می توان ملاحظه کرد. باید به اندازه کافی نور و آب جذب کند، ریشه هایش را به عمق کافی برساند و به صورتی مناسب مواد غذایی دریافت کند. به نظر ارسطو هر شیء «روح» ضعیفی دارد که آن را به راه درست هدایت می کند.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی،صص87-85، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387